آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

فرشته آسمونی ما...آوینا

شیــــــــــــر

خدایا چی میشنوم؟؟؟ دورهم نشستیم میگن:سال دیگه همین موقع باید آوینارو از شیر بگیری وگرنه تو گرما اذیت میشه یعنی فقط یک سال مونده؟365روز خیلی کمه خیلی زود میگذره چطوری فراموش کنم این لحظات زیبارو؟که فقط منم و تو چطوری این ارامشی که موقع شیرخوردن داری و ازت بگیرم؟؟ چطوری بگذرم از لبخندی که موقع شیرخورن و مک زدن میزنی وقتی زبون کوچولوتم همراه اون خنده دیده میشه؟؟ اگه تو شیر نخوری به چه بهانه ای از بغل اطرافیان بگیرمت تا پیش خودم باشی؟؟ اگه شیر نخوری پس من به چه دردی میخورم؟؟؟ اگه تو شیر نخوری احساس میکنم بزرگ شدی....نمیخوام بزرگ شی تا همیشه پیشم باشی   خیلی سخته شیر نخوردنت خدایــــــــــــــــــــــــــــــا ...
30 فروردين 1391

اوینا شبه تمبر میشود

گل من     عزیزم جونم برات بگه دوست بابایی(عمو رامین) عکستو فرستاده بودن اداره پست تا کنار تمبرها چاپ بشه خیلی هیجان دلشتم ببینم چه جوری میشه عکست تا اینکه 15 فروردین یه بسته پستی برات رسید که خیلی منو ذوق زده کرد.....فدات بشم من همینجا 3تایی یه تشکر ویژه میکنیم از عمو رامین هم بخاطر زحمتایی که واسه تمبرا کشیدن هم فرستادن اولین بسته پستی اوینا   ...
21 فروردين 1391

دخترک شیطون ما

*عسل مامان یک هفته مونده به 9 ماهگیت شروع کردی به 4 دست و پا رفتن کلی شیطون شدی و دوست داری بایستی و همه چی رو کشف کنی قربونت بشم *همیشه منتظر 3تا لحظه بودم:دندون 2تایی و موشی داشته باشی،4دست و پا بری،بگی مامان به 2تاش رسیدم ولی چرا نمیگی مامان؟؟؟؟؟ بابایی رو خیلی خوب میشناسی و پشت سرهم میگی بابا *اگه غذایی رو دوست داشته باشی با اولین لقمه میگی به به و غذا به من میدی تا بزور نذاری دهنم بی خیال نمیشی فدای مهربونیت *ببعی میگه؟ اوینا:ب ب        جوجه میگه؟ اوینا:جی جی         ماهی میگه؟ اوینا:تند تند لباشو باز و بسته میکنه  *به جیز میگی جیسس  *خوابت میگیره سرتو میذاری زمین تو ...
9 فروردين 1391
1